سفارش تبلیغ
صبا ویژن



محمدمعین صادقی راد - آسمان سرخ






درباره آسمان سرخ
محمدمعین صادقی راد - آسمان سرخ
محمدمعین صادقی راد
ظلمت شب زمین را دربر گرفته ؛ برای رسیدن به سپیدی صبح ، آسمان دلت را سرخ کن ... *** آسمان سرخ وب نوشته های محمد معین صادقی راد ***

روزگار می رود و حرف ها می ماند!
عکس شهدا دیدن وعکس شهدا رفتارکردن
کتاب ! جویباری دائمی و در جریان
شهید سید هبت الله فرج الهی
4 خرداد، روز مقاومت دزفول
362روز در سفر (اعتکاف)
شر و ور های قشنگ
اصول خاطره نویسی
کربلا نوشت
یک عکس و چند کلمه
پیامک های انتظار
پیامک های ناشناس
مستند
برای رفقا !


آمار بازدید
بازدید کل :331822
بازدید امروز : 35
 RSS 

   

ـ  او بود که سیرک مصری ها را آتش زد . من و یکی دوتا از بچه ها هم همراهش بودیم .
بازپرس ـ  برای چه سیرک را آتش زدید ؟
ـ  به خاطر نمایش های آنها  ، به خاطر زنانی که با لباس نامناسب روی صحنه می آمدند و می رقصیدند . نقشه ی کار را حسین کشید . چند بار رفت آمد و محل را شناسایی کرد ، آخرش هم گفت باید سر ظهر این کار را بکنیم تا کی توی سیرک نباشد . ما اولش نمی دانستیم آنجا چه خبر است . سرمان به کار های خودمان گرم بود . اهل سیرک رفتن نبودیم .اما وقتی فهمیدیم جوان ها دسته به دسته آنجا می روند ، تازه موضوع را فهمیدیم.
بازپرس ـ گفتی اسسمش چه بود ؟
ـ  سید حسن علم الهدی  (1)

***
میخواستم این روز ها بروم هویزه . زیارت سید حسین . گفتند قرار است کنسرتی برگزار شود (شما بخوانید "محفل خوانندگی") . من هم که کشته مرده موسیقی ، سید حسین را بی خیال شدم و رفتم پیگیر تهیه بلیت . دنبال این بودم که چه کسی را دعوت کرده اند؟ طولی نکشید که جوابم را گرفتم ،  تبلیغات چشم گیر نشان از حضور آقا احسان را می داد . در فکر این بودم که این دو چه تناسبی می توانند داشته باشند که چشمم به قیمت بلیت افتاد . چهل هزار تومان ناقابل ، که یاد آور یک قلم از آجیل های سفره ی هفت سین بود ...
خلاصه به این نتیجه رسیدم که باید از خیر خواجه و سید گذشت . هر کدام را که می گرفتم در قبالش از دین مایه می گذاشتم ؛ دین خودم و دین مردم شهرم .

***
اما موسیقی چیزی نیست که کسی بخواهد به راحتی از کنارش بگذرد . موضوعی که درس خارج رهبرانقلاب را نبز به خود اختصاص داده است .(2)
« موسیقى‌اى که انسان را به بیکارگى و ابتذال و بى‌حالى و واخوردگى از واقعیتهاى زندگى و امثال اینها بکشاند، موسیقىِ حلال نیست؛ موسیقىِ حرام است.موسیقى چنانچه انسان را از معنویت، از خدا و از ذکر غافل کند، حرام است. موسیقى‌اى که انسان را به گناه و شهوترانى تشویق کند، حرام است؛ از نظر اسلام این است. موسیقى اگر این خصوصیات مضر و موجب حرمت را نداشته باشد، البته آن‌وقت حرام نیست.»(3) « موسیقی متعالی، موسیقی ای است که برای هدف متعالی باشد . اگر چنین باشد، آن وقت می شود موسیقی را پاک و مقدس نامید . آن وقت می شود ما هم مثل غربی ها کنسرتی داشته باشیم(عنوانش را مثلاً " محفل خوانندگی " بگذاریم، تا اصطلاح غربی به کار نبرده باشیم) که مردم اعم از معمولی و متدین  بلیت تهیه کنند و برای شنیدن ساز و آواز شما، به آن محفل بیایند.  » (4)
آنچه که مشخص است امیری بعضی ها موجب شده تا با "امیری" دست در یک کاسه شوند تا به هر بهایی و یا حتی به هر بهانه ای مردم را سرگرم موضوع تازه ای کنند بی آنکه هدفی عالی را در نظر داشته باشند .
خلاصه میخواستم این روز ها بروم هویزه . زیارت سید حسین . گفتند قرار است کنسرتی برگزار شود (شما نخوانید "محفل خوانندگی") . من هم که کشته مرده موسیقی ام، اما کو موسیقی متعالی ؟ کو محفل جوانان متدین انقلابی ؟


پی نوشت :
(1) سه روایت از یک مرد ، نوشته محمدرضا بایرامی، ص 18
(2) منبع خبر +
(3) بیانات مقام معظم رهبری در جلسه پرسش و پاسخ با جوانان 1377/11/13     (متن کامل +)
(4) بیانات مقام معظم رهبری در بازدید از صداوسیما و در جمع اهالی موسیقی 1375/5/9




نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 3:18 عصر روز یکشنبه 91 اسفند 6

 

من مادر هستم در دزفول

به بهانه ی به روی پرده رفتن "من مادر هستم" در دزفول و با اندکی تاخیر و یک بهانه ی نوی دیگر، دیدار مولا با انشاالله عماریون سینمایی اش :

هر چه باشد گه گاهی به سرمان میزند که ما هم سری به سینما بزنیم . حالا به هر دلیل بی دلیلی . درست مانند بعضی از این کسانی که صندلی های ردیف های پایین تر را  پرکرده بودند و با ریز خندیدن هایشان نمی گذاشتند "تاثیر" فیلم را ببینیم . البته چرا خودمان را بلانسبت خر کنیم! خب شاید تاثیر فیلم همین بوده،  قرار نیست که همیشه در اعماق فیلم غوطه ور شد  و خود را به دست کارگردان عارف فیلم سپرد و شهود کرد !

هر چه باشد با رفقا دل به دریا زدیم و پیگیر فیلم روی پرده، که از خوش اقبالی "من مادر هستم" نصیبمان شد و رهسپار مجتمع فرهنگی دزفول شدیم . فیلم الحق قوی و جذاب بود، از هر نوع جذبه ای.  واقعا تمام سوراخ سنبه های روح آدمی را پر می کرد . از معصومیت اولش گرفته تا  روحانیت آخرش !
اما هرچه باشد نمیشود که فقط تعریف و تمجید کرد! انگار آدمی تا نق نزند روزش به شب نمی رسد . این شد که دست به نوشتن این نوشتار زدم. نوشته ای در ضایعه ای (شما بخوانید ضایع بازی) که مسئولین فرهنگی آن مشغول ده بیست سی چهل... هستند . ارزشی هایشان مانده اند که صد به چه کسی می رسد تا تمام کاسه کوزه هایشان را سر آن بشکنند و ارزشی های آن طرفیشان مشغول تر از همیشه که این بار قرعه به نام چه کسی می افتد تا کاسه اشان را زیر نیم کاسه اش پنهان کنند !

هر چه باشد نمی شود درست وسط بحث فرهنگی - همانکه آقا فرمودند حاضرم جانم را برایش بدهم- وارد بحث سیاسی و باند بازی شد ، قرار شد که کسی پیدا شود و این زخم را باند پیچی کند نه اینکه ..  اووووو ه بگذریم قرار شد بحثمان فرهنگی باشد ! فقط ِ فقط !

هرچه باشد فرقی میان دزفول(که دار المومنین را یدک می کشد) با تهران و طهران (که هرطور بنویسی اش بار معنایی خودش را دارد) هست . واقعا در عجبم چه فرایندی کار را به اینجا می کشاند که "من مادر هستم" با آن همه جار و جنجال قبل و بعدش درست 750کیلومتر را گز می کند و می آید در یک روستای متمدن و بر پرده سینمایش خود نمایی می کند ؟! و از آن طرف مردمان پاک و ساده ، خسته  و کوفته از دست کداخدا ( جمع کدخدا = کدخدا ها !) می آیند هنر اسلامی (!) ببینند و ...

هر چه باشد باید یک مخاطب شناسی ای کرد . حتی اگر مبتلا به مردم دزفول هم باشد ، آنقدر از تکیه و مسجدِ  گوشه و کنار این شهر، بانگ حق به گوش و جان مردم میرسد که بعید می دانم به این نحو لازم باشد آنها را از چنین امری نهی کرد . تا کی دید حداقلی؟ مگر وقتی شکایت جوانی را پیش پیغمبر رحمت بردند،  ایشان نفرمود نماز می خواند ؟ و گفتند آری فرمود در هنگام نماز پشیمان میشود و بر میگردد . آیا نیاز است که تا این حد قبح گناه نشان داده شود، هنوز فطرت این مردم آنقدر کدر نشده ، با فرض کدر شدن هم آنقدر مشکلات اقتصادی بزرگ و کوچک دارند که اصلا به فکرشان نمی رسد چنین مسائلی هم وجود دارد و میتوانند خود را سرگرم آن کنند . ما که در این فیلم ندیدیم یکی(حتی از دور !) بیاید و از  فقر داد بزند . ماشاالله همه دستشان به همه چیز  و همه جایشان میرسید !!

هر چه باشد نمایش قبح گناه هم حدی دارد . نهایتش باید تا آنجا باشد که آدم (ببخشد) اوقش بگیرد. نه اینکه کلا ریخته شود ! 

سرتان را درد نیاورم (می ترسم فشار به سرتان بیاید و مثل ما بزند به سرتان و بخواهید بروید سینما) اطاله ی کلام نمی کنم مخلص کلام :
خواستم بگویم هرچه باشد بعضی ها کاره ای هستند مبادا بیایند مثل ما بگویند هرچه باشد بگذار باشد و بگذرند ...

 

 

بعد نوشت :

از آنجا که برای اکثر دوستانی که از اخبار و محتوای فیلم اطلاعی نداشته اند ، شبهه ایجاد شده که این متن پر از استعاره و کنایه در جهت تایید است یا در جهت رد نظر صریح خود را بیان می کنم :

این فیلم اصلا مناسب اکران در دزفول نبود و با فرض مثبت بودن محتوای کلی فیلم باید گفت که آفات آن بیش از ثمرات اندک آن است ، که آن قلیل ثمرات احتمالی نیز عائد گروه بسیار کمی از مردم خواهد بود. می توانید نیم نگاهی نیز به نظرات این پست بی اندازید. با تشکر

 



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 9:22 عصر روز چهارشنبه 91 اسفند 2

غم من و دم تو

دلم هوای شکستن دارد

غم سردم

دَم گرمت را می خواهد ...

 

کجایی ؟ 



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 10:35 عصر روز سه شنبه 91 بهمن 3

 

لباس تو لباس تقواست


چهلم که می رسد برای صاحب عزا لباس سفید هدیه می برند ؛
که یعنی عزا بس است ، سیاه جامه برکن ...

خدا را شکر که در عزای تو همه صاحبند،
همه ی اهل زمین و تمام اهل آسمان ...

اما این لباس باید بر تن و جان بماند.
آدم با لباس عزای تو اهل حیا می شود
شرم دارد سیاه پوش تو باشد و گناه کند

                    لباس تو لباس تقواست .
                               
                                    و لِباسُ‏ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْر (اعراف/26)

 

***

یاد تازه سفرکرده امان بخیر. آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی می فرمود دشمنان حسین(ع) اهل حیا نیستند:

"جلسه گذشته این را عرض کردم که وقتی ما در مصائب اهل بیت(علیهم‎السلام) ریشه‎یابی می‎کنیم، می‎بینیم که همین مسأله «حیا» و بی‎حیایی خیلی نقش داشته است. من حالا یک نکته‎ای را به شما عرض کنم. شما شنیده‎اید که امام حسین، روز عاشورا وقتی که از مرکب به روی زمین افتاده بود، دید که لشکریان به سراغ خیمه‎ها رفتند. امام حسین یک جمله به آنها گفت، فرمود: «ان لم یکن لکم دین فکونوا احرار فی دنیاکم» ما به دین کاری نداریم، آخر مگر شما انسان نیستید؟ حیا کنید! مگر این زن و بچه چه کردند؟ «ان لم یکن لکم دین فکونوا احرار فی دنیاکم» اینجا که دو گروه در مقابل هم بودند، حسین(علیه‎السلام) دم از حیا می‎زند."
متن کامل(+)

رجوع کنید به :
سلسله جلسات درس اخلاق حاج آقا با موضوع حیاء در بعد تربیتی(+) و همچنین حیاء در بعد اخلاقی (+)

 

 



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 4:1 عصر روز پنج شنبه 91 دی 14

نشد که ضریح را ببینم

هرچه دیدم "حرم الله" بود

            قلوب عشاق حسین ...

کاروان سفینه النجاه دزفول

پ.ن. إنَّ لِقَتل الحُسَین حَرارَه فی قُلُوب المُومِنینَ لا تَبرُدُ اَبَداً
پ.ن. ببینید: گذر کاروان از دزفول (+) (+)



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 8:4 عصر روز پنج شنبه 91 آذر 16

سه روایت از یک شهر ...

تذکر : متن زیر مخاطب خاص دارد !


روایت اول
- سلام مَش ملا بی زحمت یَه کیلو عدس دام .
- علیک سلام چشم دخترُم
- بگووُم چا بِبووَه پِن گِرَم روغن هم دیهیوم ؟
- آ ، اَچه نمبوَه ؟
- فرما خوارُم .
...
- سلام ، ببخشید دو تا ماکارونی بدید .
- سلام خوارُم تو هم ای دو بُنج میَ به زِر مَقنِعَت تا دُهامِت . دُختَرُم حجاب وا کامل بووَ اگِنَه چه بدرد خووَره .
- چشم .
- فرما ، چند لحظه وِس . کمِ کسریشَ گِرُم . اَ 700 گِرَم 10 گرم کم دارَه . بییَن خوارم ای هم 10 گرم فِله !
- ممنون .


روایت دوم
- دِرُ ، دِرُ دِگه گووِش چا مخی چه کنی ؟
لَعنت بر شیطون ، خو اَچه خودت نَم گووییِش ؟
اصلا بیو پِ هم رووِم .
ولش کن بابا الآن قَپِه چِه بارِمُونِه کُنه . مَر نَگُفنَه نهیه ا مونکر نَوا مَفسَدَه داشته بووَه .
....
- سلام علیکم . مبارکه  انشاالله ، بگووُم حَجی یه کُته صدانَ کَم نَم کُنه ؟ تا هَف مَحلّه بِرووَه . کَمِش کُنِه بَرِه مَحَلِه خُتون . لااقل همسایون خُتون تِنا عاجز بووِن نه کل شهر !
- رو اووولا حَجاقا چه بگوویی سی خُودت ، رو نَزَنُم پِ سِنگ ...

روایت سوم
خدا دونه چَقدَر دوس دارم  آقا نَه اَ نِزیک بینُم ، هم خدانَه شُکر که روزِ وَندِن به نومِمون ، خب کی حرکته ایشالله ؟
سوم سَحَر گه برووم ، چهارم ایشالله بِیتِم !
...
سلامی به گرمی خون هایی که به پای درخت تنومند انقلاب ریخته شدند
امروز چهار خرداد است .
امروز؛ روز شهری است که وجب به وجبش نشان از مقاومت دارد .
امروز؛ روز شهری است که مهد پروش سید جمشید ها و مش حمید ها بوده است .
امروز؛ روز شهری است که نه تنها مادرانش به تربیت سربازان انقلاب پرداختند بلکه خود در شهر ماندند و نشان دادند که تا آخرین لحظه دینشان را به اسلام ادا خواهند کرد .
امروز؛ روز شهری است که عالمانی دارد  چون  قاضی ها ، معزی ها  و شیخ اعظم انصاری که استوانه های معنوی و علمی آن و بلکه جهان تشیع بوده است .
امروز؛ روز شهری است که مقارن شده با اربعین عارفی بی ادعا که در جهاد اصغر پدر شهدا بوده و در جهاد اکبر فرزند علما
امروز؛ روز شهری است ...
امروز؛ روز شهری است که گناه در جامعه ی آن خشکیده است . (1)


===========


1 - بعضى جوانان به ما نامه مى‌نویسند که اجازه بدهید ما با این تظاهرات منکراتى، مقابله و مبارزه کنیم. خیلى خوب، مقابله بکنید؛ اما چه‌طور؟ بریزید، طرف مقابل را تکه پاره کنید؟! نه، این نیست. حرف بزنید، بگویید؛ یک کلمه بیشتر هم نمى‌خواهد؛ لازم نیست یک سخنرانى بکنید. کسى که مى‌بینید خلافى را مرتکب مى‌شود - دروغ، غیبت، تهمت، کین‌ورزى نسبت به برادر مؤمن، بى‌اعتنایى به محرمات دین، بى‌اعتنایى به مقدسات، اهانت به پذیرفته‌هاى ایمانى مردم، پوشش نامناسب، حرکت زشت - یک کلمه‌ى آسان بیشتر نمى‌خواهد؛ بگویید این کار شما خلاف است، نکنید؛ لازم هم نیست که با خشم همراه باشد. شما بگویید، دیگران هم بگویند، گناه در جامعه خواهد خشکید.

مقام معظم رهبری
15/08/1370




نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 4:37 عصر روز شنبه 91 اردیبهشت 30

یک شهر دو جبهه یک خاکریز حکایت مقاومت دزفول

دزفول یکی از عجیب ترین شهر های این کره خاکی است ، چرا که در زمانه ی لشکر کشی های حق و باطل ، آشیانه ای بود در قلب درگیری و جبهه ی جنگ بود در وسط آشیانه ؛ خورده مگیر و نگو که فرسنگ ها از خط مقدم فاصله داشته ، وقتی نام او از دل بغداد پخش می شود و آن صدای منحوس می گوید الف دزفول ، این خود شاهدی است که نه تنها دزفول در دل درگیری بوده بلکه اولین و شاید خوش نشان ترین سیبل موشک های بعثی بوده است . و اکنون نیز در جنگ نرم ...
گذشته از این حرف ها اگر بخواهیم در میان انبوه کتب دفاع مقدس ، درباره شهر نمونه مقاومت کتابی دست و پا کنیم کار سختی نخواهد بود ، چرا که تعداد همه ی آنها از انگشتان دست تجاوز نمی کند !
جامع ترینشان کتابی است تحت عنوان یک شهر دو جبهه یک خاکریز اثر عبد الامیر مطیع رسول . کتاب را میتوان به طور کلی اولین کتابی دانست که به عنوان منبعی نسبتا کامل و مستند پیرامون هشت ساله ی دفاع مقدس پس از انتشار کتبی محدود معرفی کرد ، نویسنده از آنجا که خود خبرنگار اعزامی به جبهه ها چه در شهر و چه خط مقدم بوده است ، بدون واسطه به بیان رخداد ها به صورت روزشمار می پردازد و در عین حال از دیگر منابع در صدق مشاهدات خود به خوبی استفاده کرده .
این کتاب پس از انتشار ، بار ها مورد استفاده دست اندر کاران یادمان های شهدا و حتی نوشته های مکتوب در سطح شهر قرار گرفت بدون آنکه نامی از آن ذکر شود و علاقه مندان به تهیه ی کتاب اقدام نمایند و شاید می توان یکی از دلایل عدم استقبال بعد از سه سال از چاپ آن را نیز همین امر دانست حال آنکه ظرفیت های این کتاب بیشتر است. و صد البته این حکایت پیرامون هم قطاران این کتاب نیز صادق است .
یکی از فصل های ابتکاری این کتاب اولین ها و پیشگامان است که هرچند شش صفحه بیشتر نیست اما تفاوت مطالب آن با یکدیگر به وضوح نمایان است چرا که در آنجا به کوچک ترین و مسن ترین شهید ، جانباز و ... اشاره شده که خود می تواند به عنوان فصلی از این دفتر پر افتخار شمرده شود و این دستان اهل قلم و پژوهش را می طلبد .
فصل های این کتاب 328 صفحه ای از این قرار است :
آغاز جنگ به روایت مردم
پیش روی دشمن تثبیت مواضع
عملیات فتح المبین تثبیت مواضع
قطعنامه 598، ورود آزادگان، عاقبت جنگ افروز
خاطرات مردم و رزمندگان
اولین ها و پیشگامان

 

این کتاب در کتابخانه ی ملی ایران



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 12:58 عصر روز جمعه 91 اردیبهشت 22

آنچه که می آید  نوشتاری مهجور پیرامون مستندی مهجور تر از شیعیان پاراچنار است که از وبلاگ دوست خوبم سیروس نقل قول کرده ام :

مستند «زخم پیوار» مستندی 53دقیقه ای از سختی ها و مشقات شیعیان پاراچنار پاکستان است. پاراچنار قسمتی از کشور پاکستان است به طوری که از سه طرف با افغانستان مرز دارد.عده ای از مردم افغانستان طی حمله امریکا به افغانستان به این منطقه(پاراچنار) پناهنده شدند و طی چندین سال که در منطقه ی پاراچنار سکنی گزیدند و زاد و ولدی که انجام دادند قسمتی از جمعیت پارچنار را تشکیل دادند. ولی به دلیل وهابی بودن آن ها تعارضاتی با مردم پاراچنار پیدا کردند. تا این که در عاشورای چند سال پیش اهانت آنها به امام حسین(ع) باعث شروع جنگ نظامی درون ایالتی بین آن ها و شیعیان پاراچنار شد. از آن جا که این وهابی ها از طرف دولت پاکستان حمایت می شوند نسل کشی فجیعی در این منطقه به راه افتاده است. به عبارتی پاراچنار در محاصره اقتصادی و نظامی قرار گرفته است و تنها با رشادت ها و ایستادگی های مردم آن است که تاکنون سرپا مانده است.

 

سهیل کریمی در این مستند به روایت مظلومیت شیعیان پاراچنار و تاثیرات انقلاب اسلامی ایران در پایداری مردم آن منطقه می پردازد.

 سهیل کریمی، متولد سال 1351 روستای (حصار زیرک)شهرستان شهریار است.

 از سال1377 وارد عرصه ی روزنامه نگاری شده و همزمان،همکاری خود را به صورت قراردادی(برنامه ای9 با سیمای جمهوری اسلامی ایران آغاز کرد. وی دوره های خبرنگاری،تصویر برداری و فیلم نامه نویسی را در تهران پشت سر گذاشته است.

 وی موسس کانون مستند سازان جهادی می باشد و اولین کار تلویزیونی خود را با ایفای نقش در مستند (گزارشی از شرق)به عنوان گزارشگر آغاز نمود و بعد از آن نیز در اکثر کارهای سعید ابوطالب به عنوان محقق،دسیار کارگردان و گزارشگر همکاری نمود.

 وی در تیرماه سال1382 به هنگام عزیمت از کربلا به سمت حله جهت فیلم برداری توسط اشغالگران امریکایی دستگیر شد. اتهام وی کمک مالی به مردم عراق و ساخت فیلم علیه نیروهای امریکایی اعلام شده بود.در هفته اول اسارت خود توسط نیروهای مارینز تحت سخت ترین شکنجه ها قرار گرفت ولی به حول قوه ی الهی بر این سختی ها فائق آمد و بعد از چند ماه به آغوش میهن بازگشت.

 

زخم پیواردر زیر بخشی از خاطرات حضور در عراق و اسارت126روزه ی ایشان را می خوانیم:

 {پس از اسارت من و آقای ابوطالب از هم جدا شدیم و من مدتی در کمپی در بغداد بودم که اکثر هم بندی هایم شیعه بودند. یکی از آن ها فردی بود به نام ابوعلی که سابقه زیادی در جنگ داشت و مدام کارش این بود که عده ای جوان ایرانی را دور خودش جمع  می کرد و برایشان با زبانی خیلی شیرین از خاطرات جنگ و رشادت های بسیجی های امام میگفت. مثلا از درگیری در مناطق که با«الله اکبر» بچه های ما ترسیده بودند و بعد از حمله آن ها فرار کرده بودند، تعریف می کرد و این جوان ها هم از خنده غش می کردند! از شجاعت بچه های ما می گفت شیعه یعنی این!این ها شیعه واقعی هستند.

 به خاطر اجباری بودن حضور همه عراقی ها در جنگ با ایران،در آن مدت ما آدم سی سال به بالایی که تو جنگ نبوده باشد را ندیدیم!یعنی بین آن همه آدم ، ما حتی یک نفر را هم ندیدیم که توی جنگ با ایران نبوده باشد! علتش هم این بود که در کشور ما همه چیز توی جبهه بود و شهرها کمتر رنگ و بوی جنگ داشتند و خیلی ها برایشان مسئله جنگ مهم نبود! اما صدام ،با یک تدبیر موفق، جنگ را به شهر هایش برده بود و همه را درگیر جنگ کرده بود...}  

 

پاراچنار 

 

 

 



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 5:14 عصر روز جمعه 90 اسفند 26

رای اول وقت

منبع جمله : +++



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 11:35 صبح روز جمعه 90 اسفند 12

مهار نشده

همین طور که می خوانی و جلو می روی ، اگر مطالعاتت در روز باشد متعجب می شوی و اگر در شب باشد دلشاد ؛ این خاصیت آن سوره هایی است که در زمان حیات جسمانی شهید سید مرتضی آوینی بر فرهنگ این کشور نازل می شد . وقتی که از خود می پرسیدی که چرا چنین است و این چنین حرف های خوب و بد در کنار هم نشسته اند ، یادت می آید که در آن کتاب خاک گرفته ی کنج طاقچه ، روزی خوانده بودی : "تمام حرف ها را بشنو و احسن آنها را برگزین و یک جا منشین ، بگرد در زمین و عبرت بگیر "
و اکنون که یک دانشجوی پاکستانی - هرچند از بچه های سفیر است ، همان گروه مستند ساز دانشگاه صنعتی شریف ـ می آید و تمام هویت توی ایرانی را واکاوی میکند و یا آن فرزند هالیوود طی اقامت ده روزه اش در ایران تمام غول های رسانه ای غرب را به چه کنم چه کنم می اندازد ؛ بسیار چشم بسته است آن کسی که بخواهد به این طفل نو پای هنرمند پشت پا زند .
این ها را همین اول کار گفتم که اگر دیدی هنگام تعریف و تمجید آب از لب و لوچه ام سرازیر است ، نخوانی ام بچه !
آری اصلا من بچه ام و با یک بیسکوییت آب از لب و لوچه ام سرازیر است ولی از بس خورده ام فرق بیسکوییت خوب از بد را تشخیص میدهم ، تو چه ؟ تو هنوز نمی دانی چه بیسکوییتی را ما بچه های نسل سوم انقلاب دوست می داریم !!!؟
بگذریم ...
سخنان رهبر با نخبگان هسته ای بهانه ای شد که آسمان سرخ را چند روزی مزین به قطر آبی کنم که خودش به اندازه یک بمب اتمی است .
در اواخر مستند مهار نشده نیز یک روحانی در جمع بمب های اتمی 22بهمن این جمله را می گوید . مستدی که حرف های ضد و نقیض و در عین حال مستدل در آن موج میزند .
و مخاطب را در معرکه ای قرار می دهد که خودش حق را انتخاب کند . انتخاب  اینکه  به یک نیروی ماورایی و فوق اتمی  که در وجود خود دارد ایمان بیاورد یا اینکه محسور و مجذوب نیرو های پر سروصدا گردد.
الحق که در این برهه از زمان مستند مهار نشده چیزی کم نگذاشته است .
یک کپسول تقویتی برای آنان که به این انقلاب عشق می ورزند .
یک قرص آرامش بخش برای آنان که مدتی است در شک و شبهه گرفتارند .
و سرشار از ویتامین A  برای آنان که چشمانشان کم سو شده است .
پ . ن :  تا همین جا بس است حالا بروید تیزر مستند را ببینید .
از اینکه حرف هایم کمی گنگ بود معذرت می خواهم ، دلیلش صرفا این بود که در اولین فرصت مستند مهار نشده را که اکنون در سینمای خانگی در حال پخش است را خریداری کرده و لذت ببرید . و اگر حاصلی نداشت بدانید که صداقت کودکانه ی وجودتان کم رنگ شده است . و باید فکری کنید ...
پ . ن :  سلاح هسته ای قدرت آفرین نیست ، ملت ایران قدرت متکی به سلاح هسته ای را خواهد شکست .

 دیدار با دانشمندان هسته ای

تیزر مستند مهار نشده : حتما دانلود کنید ... 

 



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 4:22 عصر روز جمعه 90 اسفند 5

   1   2   3   4      >
هر مطلبی که منبع ندارد،زاییده ی مخیله ام است!
در استفاده از مطالب درج لینک فراموش نشود.

بازسازی قالب: آسمان سرخ