سفارش تبلیغ
صبا ویژن



خاطره نویسی 3 - آسمان سرخ






درباره آسمان سرخ
خاطره نویسی 3 - آسمان سرخ
محمدمعین صادقی راد
ظلمت شب زمین را دربر گرفته ؛ برای رسیدن به سپیدی صبح ، آسمان دلت را سرخ کن ... *** آسمان سرخ وب نوشته های محمد معین صادقی راد ***

روزگار می رود و حرف ها می ماند!
عکس شهدا دیدن وعکس شهدا رفتارکردن
کتاب ! جویباری دائمی و در جریان
شهید سید هبت الله فرج الهی
4 خرداد، روز مقاومت دزفول
362روز در سفر (اعتکاف)
شر و ور های قشنگ
اصول خاطره نویسی
کربلا نوشت
یک عکس و چند کلمه
پیامک های انتظار
پیامک های ناشناس
مستند
برای رفقا !


آمار بازدید
بازدید کل :331832
بازدید امروز : 45
 RSS 

   

 

انواع خاطره

الف ـ خاطرة جزئی‌نگر

جزئی

در برخی از خاطرات، نویسنده هنگامی که حادثة داستان را کمرنگ می‌بیند و آن را به تنهایی برای تأثیر گذار بودن، کافی نمی‌داند، به جزئیات و ریزه‌کاری‌های صحنه‌ای که حادثه در آن روی داده، توجه زیادی کرده، همه را با آب و تاب تعریف می‌کند. بدین ترتیب از سویی، فضای حادثه را زنده و واقعی‌تر نشان می‌دهد و آن را قابل لمس‌تر می‌کند و از سویی دیگر، فضای خالی حادثه را به کمک حوادث فرعی یا جزئیات صحنه‌ها پر می‌کند. اگر در انجام این کار، نویسنده از دقت و آگاهی لازم برخوردار نباشد و بی‌دلیل و ناشیانه به ریزه‌کاری‌ها بپردازد، حوصلة مخاطب را سر خواهد برد و او عطای خاطره را به لقایش خواهد بخشید!

پس، فقط در صورتی به جزئیات صحنه بپردازید که این جزئیات بتوانند مخاطب را به فضای خاطره نزدیک‌تر ساخته، او را بیشتر جذب کنند.

مثال برای خاطره جزئی‌نگر :

موجود عجیبی بود. فقط چند روز از سال تحصیلی 77 – 76 می‌گذشت که توجه مرا در کلاس جلب کرد. اسمش رضا بود. با کمی دقت می‌شد فهمید که رضا دانش آموزی با هوش و با استعداد است. اما این نکته هم خیلی زود به دست می‌آمد که او بی‌حوصله و وقت گذران هم هست. ظاهرش هم عجیب بود. چهره‌ای اخمو و گرفته داشت و معمولاً دست و صورتش را نمی‌شست. حتی لباس‌هایش هم از چرک همیشه بو می‌داد. برای این می‌گویم عجیب بود که هر طور شده، از انجام تکالیف درسی فرار می‌کرد.

یک روز سر کلاس به بچه‌ها تکلیف داده بودم، متوجه شدم که رضا بی کار نشسته است. وقتی علتش را پرسیدم، اشک در چشم‌هایش جمع شد و گفت: «آقا به خدا دفترم را دزدیده‌اند.»

ناسازگار / از مجموعة به رسم یادبود

همان طور که مشاهده می‌کنید، در مثال بالا نویسنده با تکیه بر توصیف ویژگی‌های اخلاقی و جسمانی شخصیت مورد نظر (رضا)، او را هر چه بیشتر به مخاطب نزدیک می‌کند و به این وسیله، هم از کمرنگ دیده شدن حادثه جلوگیری می‌کند و هم باعث جذابیت بیشتر خاطره می‌شود.

ب ـ خاطره کلی‌نگر

نوعی از روایت خاطره است که در آن، نویسنده بیشتر به شرح حادثه می‌پردازد و اجزای زاید و حاشیه‌ای را حذف کرده، به حداقل می‌رساند. دقت داشته باشید که اگر حادثه از برجستگی و تعادل نسبی کمی برخوردار باشد، نوشتن آن به صورت کلی‌نگر هیچ لذتی در مخاطب به وجود نمی‌آورد. به طور کلی این نکته را فراموش نکنید:

اگر خاطره دارای موقعیتی بسیار خاص، برجسته و نامتعادل باشد، بهتر است از روش کلی‌نگر برای ثبت آن استفاده کنید و اگر خاطره‌ای معمولی و با برجستگی حادثه‌ای اندک باشد، آن را به صورت جزئی‌نگر ثبت کنید.

مثال برای خاطره کلی‌نگر :

شب عملیات رمضان، وقتی حملة نیروهای شما آغاز شد، در همان لحظه‌های اول، آتش زیادی روی مواضع ما بارید و بسیار دقیق هم به هدف‌ها می‌خورد. بعد از حملة سنگین، افراد ما نتوانستند مقاومت کنند. عده‌ای از آنان فرار کردند و عده‌ای کشته شدند.

من داخل سنگر بودم، وقتی وضعیت را این طور دیدم، از سنگر بیرون آمدم و به مقر فرمانده گروهان ـ ستوان عزیز کریدی ـ رفتم. چند سرباز هم آنجا بودند. به فرمانده گفتم که دستور عقب نشینی بدهد، چون نیروها دارند تار و مار می‌شوند، ولی او نپذیرفت و گفت: «بروید جلو و هر طور که می‌توانید، از پیشروی ایرانی‌ها جلوگیری کنید.» با ناراحتی از مقر بیرون آمدم و …

از خاطرات اسرای عراقی

همان طور که ملاحظه می‌کنید، در این مثال خاطره آهنگ تندی دارد؛

یعنی حوادث پشت سر هم اتفاق می‌افتد و تقریباً در هر جمله کاری انجام می‌شود. نویسنده تا حد ممکن صفت‌ها، تشبیه‌ها و سایر صنایع ادبی را حذف می‌کند. هیچ کدام از جمله‌ها حالتی ایستا و ساکن ندارد، مثلاً از توصیف یا فضاسازی خودداری شده است.

نوع راوی خاطره

الف ـ سهیم در ماجرا

نویسنده می‌تواند حادثه‌ای را که خود نقشی در آن داشته است، به عنوان خاطره ثبت کند. مثال:

یادم است که می‌خواستم جلوی درگاهی که امام کفشهایشان را درمی‌آوردند، روزنامه بیندازم، چون اکثر اوقات، بارندگی و زمینها خیس بود. همیشه هم از روزنامه‌های خارجی استفاده می‌کردیم.

روزی عده‌ای از ایران آمده بودند و روزنامه آورده بودند. در خانه روزنامة خارجی هم نبود. لذا من صفحة آگهی‌ها را روی زمین انداختم؛ و کفشهای امام را روی آن گذاشتم. ایشان وقتی خواستند کفش بپوشند، همین که پایشان را بلند کردند تا روی روزنامه‌ها بگذارند، سؤال کردند: «مثل این که این روزنامه‌ها ایرانی است؟»

عرض کردم: «بله حاج آقا، ولی این صفحة آگهی‌هاست.»

با این حال پایشان را روی روزنامه‌ها نگذاشتند و مجدداً‌ برگشتند و فرمودند:

«شاید اسم محمد یا علی یا … در آنها باشد.»

ستاره‌ای درخشید / خاطرات امام (ره) / به کوشش مرتضی نظری

ب ـ ناظر ماجرا

ناظر

نویسنده خاطره ممکن است نقشی در اتفاق یا حادثه موضوع خاطره نداشته باشد و فقط شاهد آن بوده و چون از آن لذت برده است، سعی به نوشتن آن می‌کند. مثال:

زندگی آقا مثل زندگی معمول مردم بود و هیچ وقت هم زندگی فوق‌العاده‌ای نداشتند. به همین خاطر مطالعة ایشان خیلی زیاد بود. وقتی وارد اتاقشان می‌شدیم، می‌دیدیم توی کتاب گم شده‌اند. ایشان می‌نشستند و یک میز جلویشان بود و به بلندی متر کتاب دورشان بود و اصلاً ایشان لابلای این کتابها گم می‌شدند.

بعضی‌ها به شوخی می‌گفتند: «هنوز آقا از جایشان بلند نشده‌اند.»

وقتی دوستان می‌آمدند آقا را ببینند، همیشه توی آن اتاق بودند. فقط چای که می‌خواستند با قاشق توی نعلبکی به استکان چای می‌زدند که یعنی به من چای بدهید. موقع غذا هم بلند می‌شدند و می‌آمدند.

 

ستاره‌ای که درخشید / مرتضی نظری

 

 

ادامه دارد...

قسمت چهارم



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 11:19 صبح روز شنبه 90 فروردین 27

هر مطلبی که منبع ندارد،زاییده ی مخیله ام است!
در استفاده از مطالب درج لینک فراموش نشود.

بازسازی قالب: آسمان سرخ