سفارش تبلیغ
صبا ویژن



محمدمعین صادقی راد - آسمان سرخ






درباره آسمان سرخ
محمدمعین صادقی راد - آسمان سرخ
محمدمعین صادقی راد
ظلمت شب زمین را دربر گرفته ؛ برای رسیدن به سپیدی صبح ، آسمان دلت را سرخ کن ... *** آسمان سرخ وب نوشته های محمد معین صادقی راد ***

روزگار می رود و حرف ها می ماند!
عکس شهدا دیدن وعکس شهدا رفتارکردن
کتاب ! جویباری دائمی و در جریان
شهید سید هبت الله فرج الهی
4 خرداد، روز مقاومت دزفول
362روز در سفر (اعتکاف)
شر و ور های قشنگ
اصول خاطره نویسی
کربلا نوشت
یک عکس و چند کلمه
پیامک های انتظار
پیامک های ناشناس
مستند
برای رفقا !


آمار بازدید
بازدید کل :327974
بازدید امروز : 16
 RSS 

   

 

نوجوانی از جنس شعور

بسم رب الشهدا
شهدا به ما توفیق داده اند که گاه گاهی به یادشان باشیم. چرا که این عزیزان چشم و چراغ راه ما هستند. همان گونه که  با ماشین بدون چراغ درظلمت و سیاهی شب نمی توان حرکت کرد، بدون شهدا هم نمی توان راه را پیمود؛آن هم راهی به پر پیچ و خمی « دنیا ».
و به یقین شهدا آسمان دل خود را سرخ کرده اند تا به سفیدی صبح وصال رسیدند .
با بازگو کردن یک خاطره موافقید ؟ بسم الله 
« معبّر » ؛ هرکه نام اورا می شنید برقامتش لرزه می افتاد؛ اما یک جوان بود که هرگاه معبر نام اورا می شنید شکسته می شد.
بهتراست این گو نه شروع کنیم.
« حسین علم الهدی»  کسی که قامت شکنجه گرش ( معبر) را به لرزه می انداخت.
پ . ن : هنوزهم درفضای محرم وصفر وفضای انقلاب بسرم می بریم. بهتره اینجوری تعریف کنیم:
بلاخره روزعاشورا فرارسید.کم کم هیأت های عزادار، حرکت کرده اند و وقتی به میدان مجسمه شاه در اهواز نزدیک می شدند ، میدان را دور می زدند همه چیز به خوبی پیش می رفت. تا اینکه از هیأتی، نوای دلنشین قرآن  شنیده می شد. آیات مبارکی درباره جهاد درراه خدا را تلاوت می کرد و ترجمه ی آن را هم بلند می خواند .
این هیأت قبل ازآنکه به میدان مجسمه شاه برسد مسیررا تغییر داده و از یک کوچه فرعی عبورکرد تا مجسمه شاه خائن را دور نزنند.
وقتی خبر به مارسید دیرشده بود. به هر زحمتی که شد خودمان را به این هیأت رساندیم وموفق به دستگیری چند نفر ازآنها شدیم .
یکی ازآنها که اطلاعاتی داشت و بوسیله ی معبر بعضی از چیزها را لو داد.
که یکی  از لو رفته ها حسین بود . نوجوانی که روی ماشین می رفت وآیات جهادرا می خواند و سردسته هیأت نوجوانانی بود که مجسمه شاه را دور نزدند.
خلاصه حسین را با هزار علامت وسوال که از گذشته اش فهمیده بودیم دست گیر وروانه زندان کردیم . تازه بعد از دو سال فهمیدیم که آن سیرک مصری ها که زنان  درآن می رقصیدند بدست حسین و  دوستانش  به آتش کشیده شده بود.
 این معبر بیچاره ی قصه ی ما به گمان خود با یک طفل صغیر در افتاده بود  اما نه !  حسین با انواع شکنجه ها از پا در نمی آمد. مجبورشدیم اورابه زندان نوجوان دزد، شرورو... ببریم به خیالمان که برای او بد می شود.
اما نه ! کاربه جایی رسید که آن نوجوانان دزد، قاتل، بی سر و پا ،  به پشت سر حسین می ایستادند و« نماز» می خواندند.
خون معبر باشنیدن این خبر به جوش آمده بود ، طبق معمول رفت که حسین ر الت و پارکند ولی فایده ای نداشت .
 آخرش معبر فهمید که با چه کسی طرف است .
کسی که نام او بر اندام انسان ها لرزه می انداخت. یک نوجوان توانست  ابهت اورا بشکند .
بعدها هم این تکرار شد و در زمانی که معبر رودرروی قاضی دادگاه با رفتار حسین علم الهدی مواجه شد بازهم شکسته شد ...  

 

با تخلص از کتاب سه روایت از یک مرد  



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 11:55 صبح روز شنبه 90 فروردین 27

قسمت اول - قسمت دوم - قسمت سوم

تمام مواردی که تاکنون گفته شد، فقط اصول و قواعدی برای شناختن خاطره و یافتن ذهنیتی کلی دربارة آن بود. اما پس از یافتن این ذهنیت، نوبت به کار عملی و نوشتن خاطره می‌رسد. برای این کار باید به پرسش‌های زیر، پاسخ‌های مناسبی داد.

الف ـ سوژه

 

1. امروز چه اتفاق مهمی برای من افتاد که نظرم را به خود جلب کرد؟

2. چرا این اتفاق در ذهن من ماندگار شد و نقطة قوت آن کجا بود؟

• نویسنده خاطره باید در هنگام نوشتن، به پرسش شماره 2 دقت بیشتری کند و بکوشد نقطه قوت کار را که سبب ماندگار شدن آن در ذهن خود شده است، پر رنگ‌تر نماید تا بتواند وجود این خاطره را توجیه کند و آن را در ذهن مخاطب خود نیز ماندگار سازد.

 

ب ـ راوی

 

نویسنده بهتر است پس از یافتن سوژه مورد نظر خود، برای نگارش خاطره، نوع راوی را هم به نسبت خاطره و متناسب با موضوع آن تعیین کند. در این بخش همان طور که گفته شد، تا حد امکان سعی کنید از «راوی سهیم در ماجرا» برای بیان خاطره استفاده کنید و فقط در صورتی از «راوی ناظر رماجرا» استفاده کنید که شخصیت پردازی و نشان دادن ابعاد روحی و روانی شخصیت اصلی لازم باشد. با این توضیح که راوی سهیم در ماجرا نمی‌تواند ذهنیت‌ها و ویژگی‌های روحی خود را بیان کند، زیرا در این صورت کار بسیار غیر قابل باور خواهد بود؛ در صورتی که اگر راوی شخصیتی ناظر بر ماجرا باشد و از شخصیت اصلی خاطره متمایز باشد، می‌تواند در خلال شرح حوادث، ویژگی‌های روحی و فکری شخصیت اصلی خاطره را نیز شکافته، او را روانکاوی کند تا به این وسیله خواننده را بیشتر درگیر خاطرة خود کند.

ج‌ ـ نوع خاطره

 

در این بخش، نویسنده باید با توجه به موضوع، کلی‌نگر و جزئی‌نگر بودن خاطرة خود را مشخص کند و آن را در یکی از این دو قالب به رشتة تحریر درآورد.

 

اگر خاطرة او دارای حادثة نادر و جذابی باشد، باید با کم کردن شاخ و برگ روایت، نقش حوادث را برجسته کند و خاطره را به صورت کلی‌نگر بنویسد.

اگر هم خاطره‌اش نسبتاً عادی و معمولی باشد، می‌تواند با دقت در جزئیات صحنه‌ها، فضاسازی‌های ماهرانه و شناساندن شخصیت‌های خاطره برای مخاطب، ضعف «اندک بودن سیر حوادث» را بپوشاند.

 

د‌ ـ آغار خاطره

 

نویسنده خاطره می‌تواند به چند روش خاطره را شروع کند؛ روش‌هایی که حتی شما هم می‌توانید پدید آورندة برخی از آنها باشید. اما برای آن که بتوانید تا هنگامی که به پختگی نسبی در این کار دست می‌یابید، به سادگی خاطره‌ای را که در ذهنتان وجود دارد بر کاغذ بیاورید، چند نمونه از روش‌های آغاز نوشتن خاطره را ذکر می‌کنیم، اما شما ملزم به استفاده از این روش‌ها نیستید.

 

شروع به کمک عبارت‌های کلیشه‌ای

کلیشه

همیشه بین زمان تصمیم‌گیری برای نوشتن و زمان قلم به دست گرفتن، فاصله‌ای هست که باید سعی کنید آن را به حداقل برسانید. اگر این فاصله زمانی زیاد شود، سبب تنبلی، سستی اراده و دور افتادن از موضوع مورد نظر جهت نوشتن می‌شود. برای جلوگیری از این کار و کم کردن فاصله می‌توانید فعلاً از برخی عبارت‌های کلیشه‌ای برای شروع خاطره استفاده کنید تا به قول معروف «استارت کار زده شود» و مشکل شروع نوشتن را نداشته باشید.

عبارت‌هایی که می‌توانید برای شروع خاطره از آنها استفاده کنید، اینها هستند:

1. استفاده از یک زمان: «صبح بود» یا «سال 58 بود …»

2. استفاده از یک صحنة ساکن و سپس جان بخشیدن به آن: «من و مجید لب شط نشسته بودیم که …»

3. استفاده از یک رویداد تاریخی: «در جریان جنگ تحمیلی …»

4. استفاده از یک مقطع سنی تحصیلی: «کلاس اول ابتدایی بودم …»

5. استفاده از وضعیت هوا: «سه روز متوالی برف باریده بود‌» یا «هوا ابری بود»

6. استفاده از یک مقدمه: «کار کردن در یک مدرسه استثنایی مشکل است اما به انسان آرامش و رضایت خاطر می‌دهد. در یکی از مدارس استثنایی تهران کار می‌کردم …»

7. استفاده از یک توضیح مختصر: «در سال‌های خیلی دور، مدیر یکی از دبیرستان‌های اراک بودم. یک روز از دروازة شهر جود راه افتادم که به سمت مدرسه …»‌یا «چهار سال اسیر بودم . یک روز در زندان …»

8. معرفی یک شخصیت: «او هم مهاجر بود. از مهاجرانی که به خاطر ویران شدن خانه و کاشانه‌شان «به دست عراقی‌ها، به دیگر شهرها و روستاها مهاجرت کرده بودند.» یا «موجود عجیبی بود. اسمش رضا بود …»

9. استفاده از یک اتفاق: «در سال 1360 در شهداد کرمان زلزله شدیدی رخ داد …»

10. استفاده از مکان: «نزدیک مرز عراق بودیم.»

11. استفاده از یک توصیف یا صحنه‌پردازی: «بادی سرد زوزه‌کشان خودش را به پنجره کلاس می‌زد که به جای شیشه با مقوا بسته شده بود.»

12. «یادش بخیر آن روزها …» یا «عجب روزهایی بود»

13. یادم می‌آید که …

14. هیچ وقت یادم نمی‌رود …

15. در خاطرم هست که …

تفاوت خاطره و گزارش

1. خاطره فقط قسمتی از محدودة زمانی را در برمی‌گیرد که در آن اتفاق برجسته یا حادثة خاصی روی داده باشد یا فکری جذاب در زمانی محدود به ذهن انسان خطور کرده باشد. اما گزارش، شرح دیده‌ها و شنیده‌هایی است که دربارة یک موضوع خاص توسط گزارشگر انتخاب می‌شود.

برای مثال، در گزارش بازدید از مناطق جنگی، نویسنده باید مراحل مختلف سفر را ـ هر چند که حادثة مهمی در آن اتفاق نیفتاده باشد ـ ثبت کند؛ اما در خاطره نویسی، نویسنده فقط اتفاق یا اتفاق‌های مهمی را که برای او یا افراد دیگر پیش آمده است، با رعایت اصول و قواعد خاطره نویسی ثبت می‌کند.

مثال برای گزارش بازدید از مناطق جنگی

صبح روز هشتم فروردین ماه، همراه کاروانی از بسیجیان برای بازدید از مناطق جنگی عازم جنوب کشور شدیم. هوا بسیار گرم بود و پس از بیست ساعت به شهر… رسیدیم. سپس مدتی در آنجا استراحت کردیم و …

همان طور که ملاحظه می‌کنید، در این نوع نوشته هیچ اتفاق خاصی روی نمی‌دهد و صرفاً گزارش یک بازید است.

مثال برای خاطرة بازدید از مناطق جنگی

ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود. مسعود که به اصرار من در اردوی بازدید از مناطق جنگی شرکت کرده بود، سخت منقلب شده بود و اشک می‌ریخت. هوای شلمچه خیلی گرم بود و من داشتم با چفیه خودم را باد می‌زدم که چیزی شبیه مین را درست در نزدیکی محلی که مسعود نشسته بود دیدم …

2. نثر گزارش معمولاً حالت صمیمیت و سادگی و بی‌تکلفی نثر خاطره را ندارد. در گزارش نویسی معمولاً سعی می‌شود ترتیب و توالی اجزای جمله به صورت نسبی رعایت شود. اما در خاطره نویسی، نویسنده بدون تکلف و با رعایت نکاتی محدود جمله‌ها را به هر صورت که بخواهد، به دنبال هم می‌آورد.

3. گزارش، بسیار واقعگرایانه از خاطره است؛ یعنی، اگر چه در خاطره نویسی باید از خیالپردازی دوری کرد، گاهی می‌توان ذهنیت‌های شخصیت یا شخصیت‌های خاطره را هم در خلال خاطره به کار برد؛ در صورتی که گزارش نویسی ثبت دیده‌ها و شنیده‌هاست و گزارش نویس نمی‌تواند ذهنیات، احساسات و عواطف انسان‌ها را بیان کند.

خاطره دفاع مقدس

جبهه

در دوران هشت سال دفاع مقدس و حتی در زیر آتش سنگین دشمن، موضوعی به نام خاطره نویسی نه فقط فراموش نشد، بلکه رونق هم گرفت و همه‌گیر شد؛ چرا که جبهه و جنگ برای بیشتر رزمندگان واژه‌ای آشنا بود. آنها تاکنون جنگی به آن وسعت را تجربه نکرده بودند و فقط دربارة جنگ‌های داخلی قبایل یا جنگ‌های جهانی چیزهایی شنیده بودند. آنها از فضای درس و مدرسه و کار دل کنده و به جایی ناآشنا آمده بودند؛ جایی که در آنجا هر روز برایشان اتفاقات زیادی روی می‌داد؛ اتفاقاتی عجیب و تازه. و آنان می‌خواستند این حادثه‌ها و خاطرات را برای کسی تعریف کنند، اما برای چه کسی؟ برای همدیگر که نمی‌توانستند بیان کنند، چرا که بیشتر آنها خود از آن اتفاقات با خبر بودند و حتی نقشی در آ‌ن داشتند. پس فقط قلم و کاغذ می‌ماند که می‌توانست پایگاه خاطرات باشد؛ خاطراتی که پس از استقرار و حضور رزمندگان و درگیری با دشمن و آغاز زندگی در جنگ، اندک اندک به عنوان اولین نوع ارتباط و واکنش فرهنگی عام در میان رزمندگان ثبت شد و اکنون نیز یکی از منابع مهم ثبت شده دربارة دفاع مقدس است.

 

 

 

منابع و مأخذ:

1.خاطره نویسی ـ محمد حسینی

2. درآمدی بر خاطره نویسی و خاطره گذشته‌ها در گسترة ادب و مقاومت و فرهنگ جبهه ـ علی‌‌رضا کمری

3. مسائل زبان شناسی نوین ـ دکتر محمدرضا باطنی

4. زبان و تفکر ـ دکتر محمدرضا باطنی

5. مقالات ادبی زبان شناسی ـ دکتر محمدرضا باطنی

6. زبان شناسی و ادبیات ـ کورش صفوی

7. زبان معیار و زبان شعر ـ احمد اخوت

8. دانشنامة ادب پارس ـ حسن انوشه

9. مقالات زبان شناختی ـ دکتر علی محمد حق‌شناس

10. جمله و تحول آن در زبان فارسی ـ دکتر خسرو فرشید ورد

11. پنج مقالة تئوری در ادبیات داستانی ـ گروه نویسندگان

 

پایان

  

منبع : سایت تبیان

  




نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 11:26 صبح روز شنبه 90 فروردین 27

 

انواع خاطره

الف ـ خاطرة جزئی‌نگر

جزئی

در برخی از خاطرات، نویسنده هنگامی که حادثة داستان را کمرنگ می‌بیند و آن را به تنهایی برای تأثیر گذار بودن، کافی نمی‌داند، به جزئیات و ریزه‌کاری‌های صحنه‌ای که حادثه در آن روی داده، توجه زیادی کرده، همه را با آب و تاب تعریف می‌کند. بدین ترتیب از سویی، فضای حادثه را زنده و واقعی‌تر نشان می‌دهد و آن را قابل لمس‌تر می‌کند و از سویی دیگر، فضای خالی حادثه را به کمک حوادث فرعی یا جزئیات صحنه‌ها پر می‌کند. اگر در انجام این کار، نویسنده از دقت و آگاهی لازم برخوردار نباشد و بی‌دلیل و ناشیانه به ریزه‌کاری‌ها بپردازد، حوصلة مخاطب را سر خواهد برد و او عطای خاطره را به لقایش خواهد بخشید!

پس، فقط در صورتی به جزئیات صحنه بپردازید که این جزئیات بتوانند مخاطب را به فضای خاطره نزدیک‌تر ساخته، او را بیشتر جذب کنند.

مثال برای خاطره جزئی‌نگر :

موجود عجیبی بود. فقط چند روز از سال تحصیلی 77 – 76 می‌گذشت که توجه مرا در کلاس جلب کرد. اسمش رضا بود. با کمی دقت می‌شد فهمید که رضا دانش آموزی با هوش و با استعداد است. اما این نکته هم خیلی زود به دست می‌آمد که او بی‌حوصله و وقت گذران هم هست. ظاهرش هم عجیب بود. چهره‌ای اخمو و گرفته داشت و معمولاً دست و صورتش را نمی‌شست. حتی لباس‌هایش هم از چرک همیشه بو می‌داد. برای این می‌گویم عجیب بود که هر طور شده، از انجام تکالیف درسی فرار می‌کرد.

یک روز سر کلاس به بچه‌ها تکلیف داده بودم، متوجه شدم که رضا بی کار نشسته است. وقتی علتش را پرسیدم، اشک در چشم‌هایش جمع شد و گفت: «آقا به خدا دفترم را دزدیده‌اند.»

ناسازگار / از مجموعة به رسم یادبود

همان طور که مشاهده می‌کنید، در مثال بالا نویسنده با تکیه بر توصیف ویژگی‌های اخلاقی و جسمانی شخصیت مورد نظر (رضا)، او را هر چه بیشتر به مخاطب نزدیک می‌کند و به این وسیله، هم از کمرنگ دیده شدن حادثه جلوگیری می‌کند و هم باعث جذابیت بیشتر خاطره می‌شود.

ب ـ خاطره کلی‌نگر

نوعی از روایت خاطره است که در آن، نویسنده بیشتر به شرح حادثه می‌پردازد و اجزای زاید و حاشیه‌ای را حذف کرده، به حداقل می‌رساند. دقت داشته باشید که اگر حادثه از برجستگی و تعادل نسبی کمی برخوردار باشد، نوشتن آن به صورت کلی‌نگر هیچ لذتی در مخاطب به وجود نمی‌آورد. به طور کلی این نکته را فراموش نکنید:

اگر خاطره دارای موقعیتی بسیار خاص، برجسته و نامتعادل باشد، بهتر است از روش کلی‌نگر برای ثبت آن استفاده کنید و اگر خاطره‌ای معمولی و با برجستگی حادثه‌ای اندک باشد، آن را به صورت جزئی‌نگر ثبت کنید.

مثال برای خاطره کلی‌نگر :

شب عملیات رمضان، وقتی حملة نیروهای شما آغاز شد، در همان لحظه‌های اول، آتش زیادی روی مواضع ما بارید و بسیار دقیق هم به هدف‌ها می‌خورد. بعد از حملة سنگین، افراد ما نتوانستند مقاومت کنند. عده‌ای از آنان فرار کردند و عده‌ای کشته شدند.

من داخل سنگر بودم، وقتی وضعیت را این طور دیدم، از سنگر بیرون آمدم و به مقر فرمانده گروهان ـ ستوان عزیز کریدی ـ رفتم. چند سرباز هم آنجا بودند. به فرمانده گفتم که دستور عقب نشینی بدهد، چون نیروها دارند تار و مار می‌شوند، ولی او نپذیرفت و گفت: «بروید جلو و هر طور که می‌توانید، از پیشروی ایرانی‌ها جلوگیری کنید.» با ناراحتی از مقر بیرون آمدم و …

از خاطرات اسرای عراقی

همان طور که ملاحظه می‌کنید، در این مثال خاطره آهنگ تندی دارد؛

یعنی حوادث پشت سر هم اتفاق می‌افتد و تقریباً در هر جمله کاری انجام می‌شود. نویسنده تا حد ممکن صفت‌ها، تشبیه‌ها و سایر صنایع ادبی را حذف می‌کند. هیچ کدام از جمله‌ها حالتی ایستا و ساکن ندارد، مثلاً از توصیف یا فضاسازی خودداری شده است.

نوع راوی خاطره

الف ـ سهیم در ماجرا

نویسنده می‌تواند حادثه‌ای را که خود نقشی در آن داشته است، به عنوان خاطره ثبت کند. مثال:

یادم است که می‌خواستم جلوی درگاهی که امام کفشهایشان را درمی‌آوردند، روزنامه بیندازم، چون اکثر اوقات، بارندگی و زمینها خیس بود. همیشه هم از روزنامه‌های خارجی استفاده می‌کردیم.

روزی عده‌ای از ایران آمده بودند و روزنامه آورده بودند. در خانه روزنامة خارجی هم نبود. لذا من صفحة آگهی‌ها را روی زمین انداختم؛ و کفشهای امام را روی آن گذاشتم. ایشان وقتی خواستند کفش بپوشند، همین که پایشان را بلند کردند تا روی روزنامه‌ها بگذارند، سؤال کردند: «مثل این که این روزنامه‌ها ایرانی است؟»

عرض کردم: «بله حاج آقا، ولی این صفحة آگهی‌هاست.»

با این حال پایشان را روی روزنامه‌ها نگذاشتند و مجدداً‌ برگشتند و فرمودند:

«شاید اسم محمد یا علی یا … در آنها باشد.»

ستاره‌ای درخشید / خاطرات امام (ره) / به کوشش مرتضی نظری

ب ـ ناظر ماجرا

ناظر

نویسنده خاطره ممکن است نقشی در اتفاق یا حادثه موضوع خاطره نداشته باشد و فقط شاهد آن بوده و چون از آن لذت برده است، سعی به نوشتن آن می‌کند. مثال:

زندگی آقا مثل زندگی معمول مردم بود و هیچ وقت هم زندگی فوق‌العاده‌ای نداشتند. به همین خاطر مطالعة ایشان خیلی زیاد بود. وقتی وارد اتاقشان می‌شدیم، می‌دیدیم توی کتاب گم شده‌اند. ایشان می‌نشستند و یک میز جلویشان بود و به بلندی متر کتاب دورشان بود و اصلاً ایشان لابلای این کتابها گم می‌شدند.

بعضی‌ها به شوخی می‌گفتند: «هنوز آقا از جایشان بلند نشده‌اند.»

وقتی دوستان می‌آمدند آقا را ببینند، همیشه توی آن اتاق بودند. فقط چای که می‌خواستند با قاشق توی نعلبکی به استکان چای می‌زدند که یعنی به من چای بدهید. موقع غذا هم بلند می‌شدند و می‌آمدند.

 

ستاره‌ای که درخشید / مرتضی نظری

 

 

ادامه دارد...

قسمت چهارم



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 11:19 صبح روز شنبه 90 فروردین 27

آموزش خاطره نویسی - 2

 

نوشتن
فرآیند خاطره نویسی

حال که با ویژگی‌ها و اصول و قواعد خاطره نویسی آشنا شده‌اید، ممکن است این سؤال برایتان پیش بیاید که «بیان اصول و قواعد خاطره نویسی» با موضوعی که در ابتدا گفته شد؛ یعنی، دست و پا گیر نبودن و راحت بودن شیوة نگارش خاطره، تناقض دارد. در حالی که اساساً این تناقض وجود ندارد. برای روشن شدن بحث، ذکر این موارد کافی به نظر می‌رسد:

1. واقعیت این است که همان تعریف ابتدای جزوه در مورد خاطره، صحیح و منطقی است. این تعریف مبنای علمی دارد و در فرهنگ‌های مختلف جهان نیز تعریف‌هایی شبیه همین برای خاطره ذکر شده است. خاطره، همان طور که ذکر گردید، یکی از بی‌تکلف‌ترین، عام‌ترین و صمیمانه‌ترین انواع نوشته است و به یک خاطره، به این دلیل که اصول و قواعد خاطره نویسی در آن رعایت نشده، نمی‌توان خرده گرفت زیرا این ویژگی‌ها و قوانین همگی نسبی و در حد ایده‌هایی است که بر اساس تجربه توسط استادان فن ارائه شده است و می‌تواند به جذاب‌تر شدن، شیواتر شدن و اثر گذارتر بودن خاطره کمک کند.

2. یک اتفاق یا حادثه مهم می‌تواند طی یک فرآیند سه مرحله‌ای تبدیل به گونه‌ای مؤثر و جذاب از خاطره شود که هدف این جزوه است. این سه فرآیند را می‌توان بدین گونه تعریف کرد:

الف ـ خاطره گفتاری: فرآیندی که طی‌ آن، شخصی از یک اتفاق یا رویداد مهم در قالب کلمه‌ها و جمله‌ها، خاطره‌ای می‌سازد. در واقع این نوع خاطره، شکلی کاملاً ساده، بی‌تکلف و بی‌قاعده از بیان یک اتفاق است و هدف آن فقط ذکر آن رویداد یا اتفاق است. در این نوع خاطره، کلمات، جمله‌ها، فضاسازی‌ها و هر چیز دیگر دارای نقش اساسی و پایه‌ای نیستند و نقشی طبیعی و در حد سایر عناصر هر نوشتة بر عهده دارند و معمولاً دارای این ویژگی‌هاست:

صمیمیت، زبان، به کار بردن کلمات شکسته، جابه‌جا شدن ارکان جمله، تکیه نکردن بر حواشی و حوادث فرعی.

ب ـ خاطره نوشتاری خام: فرآیندی که در آن نویسنده، یک خاطره گفتاری را روی کاغذ می‌آورد.

خاطره های دور

این گونه از خاطره اگر چه اصول و قواعد دست و پا گیری ندارد و صرفاً نگارش یک خاطره گفتاری است، ارزش ادبی‌ آن، بیش از خاطره گفتاری است چرا که نویسنده باید حداقل قواعد نگارش را در آن رعایت کند، از جمله:

1. حذف حشو و زواید: حشو عبارت است از کلمه‌ها یا عبارت‌های زاید و بی‌نقشی که معمولاً در صحبت‌های عادی و روزمره به کار می‌رود. این عبارت‌ها صورت‌های مختلفی دارد، از جمله تکیه کلام، مانند «عرض شود که … بله، خلاصه…» یا حشو تکرار•، مانند «چیز میزا، کتاب متابا، توپ موپا».

2. آوردن فعل و فاعل‌های متناسب، مثلاً من رفتم، تو رفتی و … به طور کلی رعایت نسبی ترتیب و توالی ارکان جمله.

3. دادن اطلاعات کافی به خواننده: در خاطرة گفتاری، ممکن است گوینده برخی مطالب را فراموش کند و آنها را جای خود بیان نکند و بعد در انتهای گفتارش، آن موضوع را به یاد آورد و بیان کند یا در اثر تذکر مخاطبان، قسمت‌های جا مانده را تکمیل نماید. اما در خاطرة نوشتاری خام چون نویسنده وقت کافی برای نوشتن دارد، می‌تواند اطلاعاتی را که دربارة حادثه یا اتفاق خاص، کافی و لازم می‌داند، مرتب کند و همگی را به خواننده منتقل نماید.

ج ـ خاطره نوشتاری ادبی: شکلی از بیان خاطره که بر طبق اصول و قواعد تدوین شده و جذابیت، زیبایی و اثر گذاری آن بیشتر از دو گونة قبل است. این نوع از خاطره معمولاً در اثر ویرایش و بازنویسی خاطره نوشتاری خام به دست می‌آید. امروزه عده‌ای که آگاه به این فن هستند، خاطرات نوشتاری خام را با نثر روان و رعایت اصول خاطره نویسی و نیز استفاده از علائم نگارشی، به خاطرة نوشتاری ادبی تبدیل می‌کنند. از میان کتاب‌هایی که به این صورت چاپ شده‌اند، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

پا به پای آفتاب / خاطرات زندگی امام خمینی (ره) از زبان دوستان و آشنایان امام / گردآوری و تدوین: امیررضا ستوده / ویراستاران: فهیمه حسین‌زاده، شهرام رجب‌زاده/

به رسم یادبود / خاطرات معلمان / به کوشش علی فرخ‌مهر / بازنویسی خاطره: کبری نیک‌خواه، علی آقاغفار، مهدی کاموس، و حسن یونسی.

ستاره‌ای که درخشید / خاطرات زندگی امام خمینی (ره) / به کوشش مرتضی نظری

خاطرات جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی / به کوشش مرتضی سرهنگی.

گفتگو
زبان خاطره

در مبحث ویژگی‌های ساختاری خاطره، این موضوع را مطرح ساختیم که زبان خاطره باید صمیمانه باشد و از سوی دیگر، نویسندة خاطره، اجباری در رعایت کامل ارکان جمله ندارد و می‌تواند آنها را متناسب با نوع بیان جابه‌جا نماید؛ در عین حال که نباید کلمات را بشکند.

کارگاه 6:

با توجه به ویژگی‌های گفته شده درمورد خاطره، چرا نمی‌توانیم از کلمات شکسته استفاده کنیم؟

کارگاه 7:

زبان متناسب با خاطره چه نوع زبانی است؟

برای آنکه بتوانیم به سؤالات فوق پاسخ دهیم، ابتدا باید کلیاتی را جع به زبان بدانیم. همان طور که نقاش برای خلق نقاشی خود نیاز به شناسایی وسایل کارش دارد تا بتواند با آگاهی از چگونگی و نوع کاربرد هر یک، از آنها به خوبی استفاده کند، یک نویسنده نیز باید انواع زبان را بشناسد و زبانی متناسب برای نوشتة خود بیابد.

زبان به طور کلی به دو بخش‌ زبان گفتاری و زبان نوشتاری تقسیم می‌شود.

زبان گفتاری همان زبانی است که بوسیلة آن با یکدیگر سخن می‌گوییم. زبان شناسان سه صورت برای این زبان قائل می‌شوند که عبارت است از: گونه، گویش و لهجه.

نحوه سخن گفتن یک مرد مسن و جا افتاده و یک کودک، دوگونه مختلف از زبان گفتاری است.

ترکی، کردی، گیلکی نیز سه گویش ایرانی است.

از میان لهجه‌های مختلف نیز می‌توان لهجه‌های یزدی، اصفهانی، جنوبی و مشهدی را مثال زد.

ویژگی‌های زبان گفتاری

1. استفاده از کلمات شکسته. مثال: خونه، لونه، نون و …

2. جابه‌جایی ارکان جمله. مثال: اومدم خونه و نشستم روی صندلی.

3. داشتن لحن. مثال کتاب‌ها رو بردارم؟

4. داشتن حشو و زواید. مثال: کتاب متاباکو؟ بچه مچه‌ها کجان؟

زبان نوشتاری:

زبان نوشتاری به دو گونة علمی و ادبی تقسیم می‌شود.

زبان علمی، زبانی است که در آن هر کلمه بر معنای علمی خود دلالت می‌‌کند، ترتیب و توالی ارکان جمله‌ها حفظ می‌شود و تنها هدف این نوشته، انتقال یک حقیقت است، مانند بیان چگونگی فعالیت قلب.

زبان ادبی نیز گونه‌ای از زبان نوشتاری است که در آن از آرایه‌های ادبی استفاده می‌شود و کلمات بر معنای اصلی خود دلالت ندارند. مثلاً «سرو» در این زبان به معنی درخت سرو به کار نمی‌رود، بلکه مفهوم بلند قامتی و استواری را می‌رساند و «لاله» بر شهید و شهادت دلالت می‌کند.

زبان معیار
میزان

زبان معیار زبان رسمی هر کشوری است که شامل زبان گفتاری و زبان نوشتاری نیز دیده می‌شود و همان زبانی است که در نوشتن خاطره یا داستان از آن استفاده می‌شود.

ویژگی‌های زبان معیار

1. وضوح: در این زبان، هر کلمه بر معنای حقیقی خودش دلالت می‌کند. مثلاً‌ «کوه» مفهوم کوه را می‌رساند و «سرو» بر مفهوم درخت سرو دلالت دارد. جمله‌ها نیز همین ویژگی را دارند. مثلاً جملة «نگاهی به بیرون انداختم»، جملة چندان زیبایی برای یک خاطره یا داستان نیست زیرا بر معنایی غیر از مفهوم حقیقی خود دلالت می‌کند و به معنی «به بیرون انداختن نگاه» می‌باشد؛ در حالی که به جای آن می‌توان از این جمله استفاده کرد: «بیرون را نگاه کردم.»

2. نداشتن حشو و زواید

3. سادگی: یکی دیگر از ویژگی‌های زبان معیار، سادگی است. به عبارت دیگر، کلمه‌ای را در زبان معیار به کار می‌بریم که در زبان عامه به معنی کردن نیاز نداشته باشد؛ یعنی، همان گونه می‌نویسیم که عموم مردم می‌گویند (با رعایت ویژگی‌های زبان معیار). پس زبان معیار از نظر سادگی باید به زبان گفتار نزدیک باشد. به مثال زیر توجه کنید.

نبودی خیروک، خان تیغ زبانش را کشیده بود و حرفهایی بلغور می‌کرد که پشیزی پیش من و تو ارزش نداشت. خیلی زود نگاهم رنگ باخت و قامت ستبر و فربه‌اش پیش نگاهم به گل نشست و شد همانی که باید باشد.

ریشه در اعماق / ابراهیم حسن بیگی

4. جابه‌جایی ارکان جمله براساس نوع راوی و نحوة بیان: گفتیم که در زبان معیار ملزم و مقید به رعایت قواعد دستور زبان و ترتیب ارکان جمله نیستیم، اما این بدان معنی نیست که بتوانیم بدون سبب ارکان جمله را به هم بزنیم. برای مثال، اگر نویسنده بخواهد بر کلمه خاصی تأکید کند، آن را در ابتدای جمله می‌آورد. همچنین اگر اهداف زیر را داشته باشد، می‌تواند ارکان جمله را جابه‌جا کند:

1- ایجاد لحن

2 ـ تأکید

3 ـ داشتن نوعی زبان مخصوص خود (با دلیل و منطق)

حشو و زواید درمبحث فرآیندهای تولید یک خاطره به طور کامل توضیح داده شده است.

زبان معیار، زبان فرهنگی و ادبی مشترکی است که درس خوانندگان، روحانیان، سیاستمداران، دانشمندان، روزنامه‌ نویسان و نویسندگان کتاب‌های درسی و علمی و فنی و تخصصی آن را به کار می‌برند و با آن می‌نویسند و ادای مقصود می‌کنند

 

ادامه دارد...

قسمت سوم



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 11:17 صبح روز شنبه 90 فروردین 27

اشاره : تصور کنید وجدان (نفس لوامه) ونفس اماره از طریق  SMS با شما در ارتباط باشند و توصیه ها و وسوسه ها را به صورت پیامک برای گوشی شما ارسال کنند .
توضیحات : دینگ دانگ صدای رسیدن پیامک هست . دیلی لی لی صدای زنگ موبایل .


در خونه رو می بندم ، می خوام برم از سوپر مارکت دور میدون باطری بخرم .
دینگ دانگ
اِ وجدانم واسم اس ام اس فرستاده .نگاه کنم ببینم چی گفته ؟!
پیامک وجدان: بسم الله یادت رفت .
آخ راست میگه ؛ بسم الله الرحمن الرحیم
همین جور دارم میرم ، سمت راست خیابون آفتاب هست ، از سمت چپ برم که سایه باشه. خیابون تقریبا خلوته ، تک و توک ماشین میره . هی ! چیکار میکنی ؟ نگاه نکن.
اه ! یه دختر جلف داره از دور میاد جلو.... اوه ....اوه ...چه وضعی هم داره . راه رفتنشو باش !
دینگ دانگ
پیامک وجدان : هی ! چیکار میکنی ؟ نگاه نکن. 
دختره همین جور داره میاد جلو تر .
دینگ دانگ
پیامک نفس : به به ! چه دختری ؟ من که دهنم آب افتاد .
دینگ دانگ
پیامک وجدان : بهش محل نگذاری ها!!! نگاه نکنی .
پیامک من به وجدان : نمیذاره که نگاه نکنم . به خدا بگو کمکم کنه . نمی تونم . خیلی خوشکله!
دینگ دانگ به به ! چه دختری ؟ من که دهنم آب افتاد .
پیامک نفس : چته بابا هول کردی ؟ آروم تر راه برو که بتونی بیشتر ببینیش !
قدم هام رو آروم تر میکنم . دارم چشم هام رو میبرم بالا که نگاهش کنم . فقط چند لحظه .
سلام !
کی بود ؟ سرم رو برمی گردونم طرف صدا . این که علی خودمونه ! با دوچرخه هست .
- هی علی صبر کن ببینم .
میزنه کنار. خودم رو میرسونم اون طرف خیابون .
- چه طوری علی ؟
- خوبم ! چه خبر؟ نیستت گرون شدی ها !
- نه بابا گفتن قراره قیمت ها بیاد پایین
- خدا از دهنت بشنوه ، ایشاالله رفاقت هم ارزون تر بشه . لا اقل یه سری بهمون بزن . حالا کجا میرفتی؟
- هیچی بابا میخواستم برم باطری بخرم واسه اسباب بازی خواهر کوچولوم .
- خب مزاحمت نشم ، حتما منتظرته .... برو به سلامت .
- خداحافظ 
علی سوار دوچرخش شد و رفت . دوباره چشمم افتاده به دختره الآن دیگه خیلی نزدیک شده. دختره اون طرف خیابون هست و من این طرف .فقط سه-چهار متر باهاش فاصله دارم .
دینگ دانگ
پیامک نفس : زود باش الآن از دستت میره .
پیامک من به نفس : خفه شو کثافت .
دختره توی دیدم هست ، حرکات راه رفتنش دلم رو می لرزونه . قلبم داره تند تند میزنه .میخوام نگاه نکنم ، اما نمیتونم.
دینگ دانگ
پیامک نفس : چرا معطلی!؟
نمیدونم چرا آفتاب گرم تر از همیشه می تابه ! عرق کردم . خدا !!! پس کجایی ؟ دستمو بگیر .
دینگ دانگ
پیامک وجدان : من بهت گفته باشم ، نگاه کردی پشیمون میشی !
دینگ دانگ
پیامک نفس : پشیمونی چیه بابا ؟ فقط دو-سه ثانیه که به جایی بر نمی خوره!
پلک هام رو یواش یواش می برم بالا .
دیلی لی لی دیلی لی لی ...
این دیگه کیه !؟
دیلی لی لی دیلی لی لی ...
بذار ببینم ؛ مامانمه ! یعنی چی کار داره ؟
- الو سلام مامان
- سلام عزیزم
- بفرما
- پسرم از سر راه چند تا نون گرم بگیر با خودت بیار ، ظهر مهمون داریم .
- چشم مامان ، کیه ؟
- دایی اینا خدا حافظ .
بوق بوق بوق ...
هوووووووف
دیگه دختره گذشت . بگم خدا چیکارش کنه با اون وضعش !
دینگ دانگ
پیامک وجدان : باز که یادت رفت !!!
چی رو ؟ آهان !
خدا جون شکرت ، دمت گرم . خیلی نووووکریم .
پیامک من به وجدان : از تو هم ممنونم.
دینگ دانگ
پیامک وجدان : منم هدیه ای از طرف خدا هستم .
پیامک من به خدا : خدا جون خیلی دوستت دارم .    

 

 

مطالب مرتبط (!)
پیامک ناشناس (1)
پیامک ناشناس (5/1)
پیامک ناشناس (2)
پیامک ناشناس (5/2)

 



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 7:39 عصر روز سه شنبه 89 خرداد 11

اشاره : حتما تا حالا پیامکی که ندونید از کیه واسه شما اومده! با هاشون چه جور برخورد کردید ؟؟؟

اول

پیامک ناشناس : روی برگ سبز بهار نوشتم دوستت دارم ، اما تو مثل بز اون رو خوردی !  
پیامک: شما ؟
پیامک ناشناس : ( خالی)
[ چند روز بعد]
پیامک ناشناس : چرا جواب نمیدی ؟
پیامک: چون نمی شناسمت !
پیامک ناشناس : مگه من تو رومی شناسم که تو بخوای منو بشناسی ؟!
پیامک: پس انشا الله خدا واست یه کار پر در آمد جور کنه ، بی کار !
...

 دوم
پیامک ناشناس : میدونی اوج رفاقت کجاست ؟ به یاد رفیقی باشی که به یادت نیست .
پیامک: ببخشید به جا نمیارم !
پیامک ناشناس : اگه تونستی حدث بزنی .
پیامک: راهنمایی کن .
پیامک ناشناس : یک ... دو... پنج... جمعه !!!
پیامک: آهان تویی ؟!!؟ شماره جدیدت مبارک .
پیامک شناسایی شده : بابا دمت گرم . خوب رمزمون یادت مونده .  
...

 سوم
پیامک ناشناس : هواشناسی گفت : برف زود هنگام باعث یخ زدن گل ها شده ، اس ام اس زدم ببینم حال گلم چطوره ؟
پیامک:
U?
پیامک ناشناس : خودت یو ؟
پیامک:
G // B ?
پیامک ناشناس : هر چی تو بگی ؟
...

 چهارم
پیامک ناشناس : الهی خوشا آنان که در جوانی شکستند ، که پیری خود شکستنی است .
پیامک ناشناس : چرا جواب نمیدی ؟
پیامک ناشناس : بابا منم! الآن پیش هم بودیم . شماره جدیدمه !

پیامک: خب اینو از اول بگو . از بس سر کارم میذارند، دیگه به شماره های ناشناس محل نمیذارم .
پیامک شناسایی شده : حیف شد باید منم میذاشتمت سر کار . حالتو میگرفتم . شانس اووردی .
...

 پنجم
پیامک ناشناس : سلام . چطوری ؟ موتوری ؟
پیامک: علیک خوبم ، تو شتری ؟
پیامک: حالا ناراحتی ؟
پیامک ناشناس : اسمت چیه ؟ خونتون کجاست ؟
پیامک: پر رو نشو دیگه .
پیامک ناشناس : برو بابا! بی ظرفیت .
پیامک ناشناس : هان چی شد قهر کردی ؟
پیامک ناشناس : هووووه

...
پیامک ناشناس : مگه منو میشناسی ؟
پیامک: نه !
پیامک ناشناس : پس چرا جوابم رو دادی ؟

 

  خب حالا که چی ؟

     اگه یه پیام ناشناس واسه شما بیاد چه جور برخورد می کنید ؟

 

مطالب مرتبط (!)
پیامک ناشناس (1)
پیامک ناشناس (5/1)
پیامک ناشناس (2)
پیامک ناشناس (5/2)

 



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 12:43 عصر روز یکشنبه 89 خرداد 2

اشاره: واسم یه پیامک رسید . بهم گفتن از طرف یوسف زهرا (س) است !! منم این رو واسش فرستادم !!!

- آخه تو کی هستی ؟

نه میتونم ببینمت ، نه صدات رو میشنوم ، هیچ هیچ

فقط پیام هات به دستم رسیده .

فقط از تو اینو میفهمم که اگر نگام نکنی ، منم نیستم !

 تو کجایی که همیشه می بینی چیکار میکنم ؟

نکنه سر کارم گذاشتی ؟ 

آخه این چه جور سرکار گذاشتنی هست که آدم آروم میشه ؟

وقتی میفهمم داری نگام میکنی اونقدر دلم جیلی ویلی میکنه که نگو !

از هر کس میپرسم کی هستی فقط یک اسم بهم مگن . میگن خیلی مهربونی !

مهربونیهات رو حس میکنم ، با تمام وجودم .

نگاه سنگینت رو هر لحظه حس میکنم ، اما نمیدونم کی هستی و چی هستی ، اصلا واسه چی دنبالمی ؟

این که نشد . تو از همه چیز من خبر داشته باشی و من حتی ندونم که کی هستی !

یه وقتایی یه کارایی میکنم که انگار نگاهت رو ازم دور میکنی .

شاید ناراحتت می کنم ؟!

نمی دونم ، نمی دونم ، دیگه دارم دیوونه میشم .

باشه قبول . نگو کی هستی ، همون جور توی دلم ناشناس بمون !

فقط نگاهت رو از من بر ندار .اینجوری آرومم میکنی . حالا اسمش رو میخوای بذار سرکاری یا هرچیز دیگه ، واسم فرقی نمیکنه .میخوام فقط تو نگام کنی .

میدونم بالاخره یه روز می شناسمت . آخه خیلی واسم آشنایی !

اما واقعا کی هستی ؟ 

 

مطالب مرتبط (!)
پیامک ناشناس (1)
پیامک ناشناس (5/1)
پیامک ناشناس (2)
پیامک ناشناس (5/2)



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 12:25 عصر روز یکشنبه 89 اردیبهشت 19

اشاره : این رد و بدل کردن پیامک ها داستان یک سرکاری هوشمندانه هست !!! اگه چیزی دستگیرتون نشد ، به دل نگیرید !

پیامک ناشناس – می فرستم این پیامک سوی دوست *** ای پیامک صورت ماهش ببوس 
پیامک -
u?
پیامک ناشناس – (خالی)
پیامک - مریضی ؟ خدا شفات بده !
[یک هفته بعد ... ]
پیامک ناشناس- دوباره سلام   دعا کردی واسم ؟
پیامک - چرا ؟
پیامک ناشناس- که شفا پیدا کنم .
پیامک - تو کی هستی ؟
پیامک ناشناس- نمیتونی منو بشناسی .
پیامک - این شماره رو تازه گرفتم دست هر کسی نیست ، تو از کجا شمارم رو داری ؟ کی هستی ؟
پیامک ناشناس- با برنامه ی اسکن بلوتوث شمارت رو هک کردم !
پیامک - جالبه ! بگو کی هستی ؟ چکارم داری ؟
پیامک ناشناس- اگه بگم باز هم نمیتونی منو بشناسی .
[ تماس با شخص ناشناس با یک خط دیگر ]
بوق ..... بوق..... بوق ..... بوقبوقبوق (بوق اشغال) 
 
پیامک - چرا قطع کرد ؟
پیامک ناشناس – چرا خرج رفیقت رو بالا میبری ؟
پیامک – تو شماره رفیقم رو از کجا داری ؟حتما آشنایی ! اگه راست میگی حرف بزن تا از رو صدات
بشناسمت !
پیامک ناشناس- باشه ولی نمیتونی بشناسیم .
[ تماس با شخص ناشناس ]
بوق ..... بوق..... بوق ....
ناشناس – الو
- الو
ناشناس- سلام   چه طوری ؟ خوبی یا بهتری ؟
- تو کی هستی ؟ چرا هی اس ام اس میدی ؟
ناشناس – هنوز نشناختیم ؟ البته حق داری چون منو نمی شناسی فعلا خداحافظ !
بوقبوقبوق....
پیامک – آخه تو کی هستی ؟ صدات خیلی آشنا بود ولی نتونستم بفهمم کی هستی ؟
پیامک ناشناس – من که گفتم !
[ چند روز بعد...]
[تماس با شخص ناشناس از چند خط دیگر]
بوق .....بوق بوقبوقبوق
پیامک ناشناس – مگه نمیگم روی دست دوستات خرج نگذار.
پیامک – آخه تو کی هستی که شماره همه ی دوستام رو داری ؟
پیامک ناشناس – اصرار نکن ، نمیتونی بشناسیم .
پیامک – برو بابا    حالت خوب نیست .
پیامک ناشناس – میخوای هنوز بهت اطلاعات بدم تا خیالت راحت بشه ؟
پیامک – خب بده ببینم !
پیامک ناشناس – دیروز با پسر داییت رفتید به پارک
                       امروز صبح از مغازه ی مش یعقوب تخم مرغ خریدی !
                       توی کلاس میز دوم میشینی و بغل دستیت زرنگ کلاسه .
                       جمعه رفتی از همین بغل دستیت جزوه گرفتی
                       هنوز بگم ؟
پیامک – تو همه ی اینا رو از کجا میدونی ؟ بگو کی هستی که از همه جیک و پیکم خبر داری ؟
پیامک ناشناس – ما اینیم دیگه !
[تماس با شخص ناشناس]
بوق .....بوق .....بوق ......
ناشناس – الو بفرمایید
- سلام
ناشناس – علیک سلام
- جون من بگو کی هستی ؟
ناشناس – تو که از صدام نفهمیدی کی هستم چه جوری انتظار داری معرفی کنم ، تو منو نمیشناسی !
- مگه میشه تو منو بشناسی ولی من از صدات هم نتونم بفهمم که کی هستی ؟
ناشناس – حالا که شده ، می خوام بگیرم بخوابم اینقدر نگو تو کی هستی ، به موقعش خودمو بهت
معرفی می کنم .
بوقبوقبوق

پیامک – اگه قصد مزاحمت نداری و آشنایی پس چرا معرفی نمی کنی ؟
پیامک ناشناس – فقط اینو بهت بگم : خوش بحالت ! کاشکی یکی هم منو اینجوری سر کار میذاشت !
پیامک – چرا ؟
پیامک ناشناس – بعدا خودت می فهمی ... 
 

مطالب مرتبط (!)
پیامک ناشناس (1)
پیامک ناشناس (5/1)
پیامک ناشناس (2)
پیامک ناشناس (5/2)

 

 



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 10:40 صبح روز شنبه 89 اردیبهشت 11

ای مزدوران   ای مزدوران     ای مزدوران

 

ای مزدوران !

نگویید راه های غزه را بسته ایم .

فریاد های ما به راحتی از سد شما عبور کرده اند  و بر قلب مردم غزه نشسته اند  .

مشت های گره کرده ی ما سد شما را شکسته اند و قوت پاهای غزه شده اند .

اشک های مادرانه ی ما سد شما را سوراخ کرده اند و به سوی این سرزمین مقدس روانه هستند .

دعا های ما هر روز از سد شما عبور می کنند و شما نمی فهمید .

 

 

                         نگویید بر غزه سد زده ایم

                                  نگویید غزه را محاصره کرده ایم

                                           نگویید راه های غزه را بسته ایم 

                                                       

                                                   شما راه فرار را بر خود بسته اید .

 

 

بدانید !

بدانید بند کفش هایمان باز است و مشت هایمان بسته

و همین کافی است برای ترساندن و نابودی شما .

 

 

 



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 1:50 عصر روز دوشنبه 87 دی 16

 

تیک تاک تیک تاک ...

حتما صدای تیک تاک ساعت دیواری را شنیده ای . صدایی که در سکوت به خوبی شنیده می شود .

اما در غزه این صدا به گوش نمی رسد .

آنجا دندان ها به هم می خورند  تیک تیک می لرزند .

آنجا تیک تیک،  همان غرش فشنگ هاست .

آنجا غذا ندارند و بغزشان را می خورند .

آنجا ...

تیک تاک ساعت ها فریادی است از قعر زمان .

شصت سال ثانیه ها فریاد کشان رفتند دریغ از کسی که به آنها بها دهد .

 

حال تو با آنها همراه شو :

اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة و النصر 

 

 



نویسنده » محمدمعین صادقی راد » ساعت 10:25 صبح روز جمعه 87 آذر 22

<      1   2   3   4      >
هر مطلبی که منبع ندارد،زاییده ی مخیله ام است!
در استفاده از مطالب درج لینک فراموش نشود.

بازسازی قالب: آسمان سرخ